از ضرب جز ادا و اصول نمانده بود به مناسبت صدمین سالگرد تولد حسین تهرانی؛ کاشف ضربههای نو |
---|
از ضرب جز ادا و اصول نمانده بود
حق اصول ضرب تو کردی ادا حسین
(شهریار)
میگویند
که موسیقی سنتی ایران با وزن و ریتم سر و کاری ندارد و این گفتهای نادرست
است، چرا که پیوند هنر ملی ما را با طبیعت و زندگی انکار میکند. زمین و
زمان بر محور وزن میگردد و هیچ نمود طبیعت و زندگی نیست که از میدان
جاذبه این محور بیرون باشد. هنر نمودی است انسانی که جوهر زندگی در آن
جاری است و ریتم استخوان بندی آن را میسازد .
موسیقی
سنتی ایران نیز بدون تردید از انتظامی ساختاری برخوردار است. توالی
گوشهها، حرکتهای کند و پرشهای کوتاه نتها، شدت و ضعف و زیر و بم
نغمهها که بیشتر به اعتبار بداهه نوازیها شکل نهائی خود را مییابد، وزن
ویژهای برا ی هر یک از اجراهای موسیقی سنتی فراهم میآورد. چیزی که هست
ریتمها به سبب دگرگونیهای پیاپی اجتماعی محدودیتهای مستمر فرهنگی، در
ژرف مایهها پنهان شدهاند. به بیان دیگر ریتم در مو سیقی سنتی ایران رسوب
کرده است. باید مایهها را شکافت و ریتمها را از نو آشکار ساخت. چه بسا
که پیش درآمد و چهار مضراب و رنگ که از زمان رکنالدین خان و درویش خان در
اجرای موسیقی جای گرفته، بخشی از همان ریتمهای پنهان باشد که به یاری
هوش و قریحه آنان بازآفریده شده است .
ولی اگر رکنالدین خان و درویش خان، چند شکل موزون در موسیقی ایران کشف
کردند، مردی دیگر نیم قرن پس از آن دو با توانی افزونتر به جستجوئی
ژرفتر پرداخت و محدوده وزن و ریتم را در موسیقی ملی به پهنهای گستردهتر
تبدیل کرد. صحبت از حسین تهرانی در میان است که اینک صد سال از تولد او
میگذرد .
حسین تهرانی در سال ۱۲۹۰ خورشیدی در تهران زاده شد. پدرش میرزا اسماعیل، مردی میهماندوست و بزمآرا بود وگاه کودک نو پا را نیز با خود به بزمهائی میبرد که غالبا با حضور اهل موسیقی برگزار میشد. به این ترتیب حسین از پنج سالگی با موسیقی الفت گرفت. الفتی که شتابنده به سوی "شیفتگی" میرفت. شگفتی آور است که از میان تمام سازها که در بزمهای پدر به گوش و چشم تجربه میکرد، بد نامترین و کم اعتبارترین آنها را پسندید . حسین دل به تنبک بست و این دلبستگی از آن دست نبود که با خشم پدر و سرزنش دیگران از دست برود. عشق کودکی حسین تا پایان زندگیاش پائید. دست جز بر تنبک نسود وهیچ چیز را جز تنبک ننواخت. او
خود میگوید :"بچه
بودم و با مادرم به حرم حضرت عبدالعظیم رفته بودیم. در آنجا یک تنبک گلی
دیدم. اسباب بازی زیاد بود ولی من فقط این یکی را میخواستم ."
آگاهی از عشق سرکش پسر، پدر را که به اعتبار اجتماعی خودمیاندیشید به خشم
آورد. تنبک گلی نخستین و تنبکهای بعدی را شکست و بیمهریها در حق پسر
روا داشت :
"چون
پدرم با ضرب گرفتن من مخالفت میکرد، دهها ضرب گلی و سفالی مرا شکست. ولی
باز هر کجا ظرفی از سفال پیدا میکردم، پوستی به رویش میکشیدم و صدای ضرب
از آن در میآوردم ."
غیر از مخالفت پدر که سرانجام و با وساطت یکی از دوستان او در هم شکست،
حسین با نیروی طرد جامعه نیز روبرو بود .
"ولی اگر مخالفت پدر با میانجیگری رضا خان باربد در هم شکست، ولی نیروی طرد جامعه همچنان برجای بود ."
هر روز حسین تا با واگن از سه راه امین حضور به شمسالعماره، خانه استاد
حسین "اسماعیلزاده" برسد، تنها به جرم آنکه تنبکی به همراه داشت،
ناسزاها میشنید و کج رفتاریها میدید. خود
میگوید :"میرفتم و بر میگشتم و هی توی واگن ضرب میزدم . برای
آنکه اذیتم نکنند توی واگن وسطی که جای زنها بود میرفتم. ولی توی محل که
راه میافتادم همهاش تف و لعنت بود. مردم رویشان را از من برمیگرداندند.
پنجاه سال توی سر این ضرب کوبیدم و پنجاه سال از مردم تو سری خوردم !..."
آشنائی با مردی پر توان و کارآزموده، حسین را که به بیست و شش سالگی رسیده
بود، به راهی هموارتر برد. در سال ۱۳۱۷، در یک میهمانی در گلندوک، به
تصادف با "ابوالحسن صبا"، آموزگار بزرگ موسیقی ملی برخورد کرد. صبا
ارزشهای او را شناخت و به زبان خود حسین او را "قاپید". و او در محضر صبا
به آگاهیهای بسیار از موسیقی ملی و شیوه درست تنبک نوازی دست یافت. تا
آنجا که همکار استاد شد و به استمرار ویولن دلنشین او را همراهی میکرد .
حسین تهرانی از سال ۱۳۱۹، سال گشایش رادیو ایران، به آن پیوست و از سال ۱۳۲۶ در
انجمن موسیقی ملی که دو سه سالی بعد به همت "روحالله خالقی" به هنرستانی
گسترده تبدیل شد، به آموزش تنبک پرداخت و گروه تنبک نوازان را به وجود
آورد. او از سال ۱۳۴۶ نیز با گشایش تالار رودکی از چهرههای برجسته
برنامههای ایرانی این سازمان بوده است .
حسین تهرانی ارزش کار هنری خود را همواره به دست آمده از رهنمودهای صبا و
خالقی میدانست. استعداد، مقاومت و پشتکار تهرانی به یاری رهنمودهای این
دو تن او را از به قول خودش "حسین ضربی" به مقام استاد برجسته تنبک در
ایران رسانید. تا جائی که حتی موسیقیدانان بینالمللی که به ضربههای او
گوش میدادند از توانائی پنجههایش در شگفت میشدند . خود میگوید :
"زمانی
یکی از آهنگسازان شوروی آمده بود ایران. آن موقع کلنل رئیس مدرسه بود و
خالقی معاونش. وقتی من ضرب گرفتم، دو سه بار ضرب را گرفت، تکان داد که
ببیند تویش چیه؟ فکر میکرد وقتی من کروماتیکها را میزدم یک چیزی توی
ضرب گذاشتهام. میگفت اینکه پرده نداره، پس این صداها از کجاست؟ ..."
حسین تهرانی همراه گروه تکنوازان، دو سفر به رم، پاریس و لندن داشته است.
ریتمهای درخشان او در پاریس آنچنان جذبه آفرید که به ندای کف زدنها، چند
بار پیاپی به روی صحنه آمد و به تکرار پرداخت .علاوه بر آن تهرانی سفرهای گونه گونی نیز به سرزمینهای آسیائی از جمله پاکستان و افغانستان داشته است .
حسین تهرانی سرانجام در شامگاه دوشنبه هفتم اسفند ماه۱۳۵۲ در تهران چشم از جهان فرو پوشید .از او علاوه بر ضبطهای گونهگون از نواختهها، دستور تنبک نیز بر جای مانده است .
ارزشهای هنری، اجتماعی حسین تهرانی را میتوان به کوتاهی در چند زمینه رده بندی کرد .
پیش از تهرانی تنبک نوازی کاری زشت و سخیف به شمار میرفت. بزرگترین خدمت
تهرانی به جامعه موسیقی ملی اعاده حیثیت برای تنبک بود. بد نیست
بیاعتباری تنبک و تنبک نواز را پیش از رخ نمودن تهرانی باز از زبان خودش
بخوانیم .
"ضرب گیر تو سری خور بود. مثلا اگر با خانم قمر یا ملوک ضرابی میرفتیم جائی، من باید میرفتم ناهار را جای دیگری میخوردم . توی
اتاق پیش میهمان، ضربی را راه نمیدادند. کسرشان میآمد. ضمنا باید نوکری
ساز زن را بکنیم. سازش را ببریم توی منزلش هم بریم. سبزی و گوشت بخریم ...."