گرد آمدن چاووشیان قدیم، آرزویی است که جامه‌ی عمل نمی‌پوشد


گرد آمدن چاووشیان قدیم، آرزویی است که جامه‌ی عمل نمی‌پوشد

موسیقی‌های ماندگار حرفی برای گفتن داشته‌اند

خیلی‌ها درخشانی را با «در خیال» می‌شناسند. قطعاً سال‌های جدایی او از وطن، در این امر نقش بسزایی را ایفا می‌کند. سال‌هایی که درخشانی با تمام مشکلات و کمبودها، همچنان در راه معرفی موسیقی ایرانی گام برمی‌داشت. مطمئناً صداقت و حسن نیت، ویژگی‌ ابتدایی و  پررنگ هر هنرمند واقعی‌ست. آن‌چیزی که موجب می‌شد درخشانی در تمام آن سال‌ها، با دلسوزی تمام در راه زنده نگاه داشتن اصالت هنر خویش بکوشد. صداقت هنرمند همواره ریشه در جان نگهداری اصالت هنر دارد. آنچه که موجب می‌گردد هنرمندی این‌گونه خستگی‌ناپذیر با جوان‌ها همراه شود...

نخستین بخش گفت‌وگوی ما با هنرمند گرامی، استاد مجید درخشانی را در ادامه می‌خوانید:

▪ استاد، شما سال‌ها خارج از ایران زندگی می‌کردید و قبل از اینکه برای اقامت دائم به ایران برگردید، طبعاً یک سری تصوراتی از وضعیت داخلی داشتید؛ این تصورات تا چه حد با واقعیتی که بعد از ورود به ایران مشاهده کردید مطابقت داشت؟

□ خب می‌توانم بگویم طی تقریباً ۲۱ سالی که در ایران نبودم، بی‌ارتباط با وضعیت داخلی هم نبودم. هم با دوستانی که برای برگزاری کنسرت به آلمان می‌آمدند، ارتباط تنگاتنگ داشتم و هم خودم سالی یک بار یا دو بار به ایران می‌آمدم؛ یعنی بی‌ارتباط نبودم. کارهایی که در ایران منتشر می‌شد را برایم می‌فرستادند و گوش می‌دادم. با توجه به اینکه استادانی مثل آقای لطفی یا آقای علیزاده در ایران نبودند؛ اما باز هم جای شکرش باقی بود که در آن سال‌ها استادانی مثل آقای مشکاتیان حضور فعال داشتند. بیشتر نگرانی من این بود که نسل جوان ما از آن سرچشمه‌ی اصلی که ما و نسل قبل از ما از آنها الهام گرفته بودیم، دور نیفتند. تا اینکه بعد از بازگشت به ایران دیدم که نسل جوان و نوجوان ما، به خصوص نسل این شش-هفت سال اخیر، به موسیقی قدیم هم خیلی آشنایی دارند. همان موقع امیدواری بزرگی به من دست داد و تصمیم گرفتم گروه «خورشید» را تأسیس کنم و با اعضای جوان فعالیت داشته باشم.
بله، تصور من قبل از سفرم چندان امیدوارانه نبود؛ اما بعد از مهاجرت به ایران این تصور تغییر کرد.

با توجه به حضور طولانی‌مدت‌تان در خارج از کشور و لمس شرایط موجود، جایگاه و وضعیت موسیقی را بین جوانان ایرانی داخل کشور و خارج از کشور چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟

□ خیلی تفاوت دارند. اولاً کودک یا نوجوانی که آن‌جا متولد شده و آن‌جا بزرگ شده، فضای کودکی و نوستالژی کودک یا نوجوانی را که در این آب و خاک متولد شده و رشد کرده ندارد. تفاوت‌ها همیشه بستگی به محیط خانواده دارد. در آن‌جا خیلی خانواده‌ها بودند که بچه‌هایشان را می‌آوردند برای کلاس؛ اما بچه‌ها بعد از سه-چهار جلسه ابراز بی‌علاقگی می‌کردند. فقط خانواده‌ها و پدر و مادرها اصرار داشتند. چون خودشان خیلی موسیقی ایرانی را دوست داشتند و به‌گونه‌یی هم دوست داشتند تا از ریشه‌هایشان جدا نشوند و از یک طرف هم می‌خواستند بچه‌های‌شان از این ریشه‌ها خیلی بیگانه نباشند؛ و من همیشه به خانواده‌ها می‌گفتم که فرزند شما دوست ندارد! بگذارید گیتار یاد بگیرد، پیانو یا هر چیزی که دوست دارد. اما برایم بعد از هفده-هجده سال اتفاق می‌افتاد که همان بچه‌هایی که به حضور در کلاس موسیقی ایرانی بی‌علاقه بودند، با اصرار خانواده‌شان برای یادگیری مراجعه می‌کردند. در آنجا از یک سن و سالی به بعد، بچه‌ها علاقه‌مند می‌شدند. این درحالی‌ست که در ایران می‌بینیم، پسری ده‌ساله با دقت و ظرافت ردیف می‌نوازد. حتی خود من اوایل شوکه می‌شدم که اصلاً ممکن است چنین اتفاقی بیفتد؟!

▪ یعنی در کل به خانواده و محیط برمی‌گردد؟

□ محیط خانوادگی نقش خیلی مهمی دارد. چون من چند شاگرد داشتم که در زمینه‌ی نوازندگی خیلی خوب پیشرفت کردند؛ بعداً که دقت کردم، دیدم که محیط خانوادگی‌شان خیلی روی آن‌ها تأثیر گذاشته.

▪ پس این‌طور به‌نظر می‌رسد که از وضعیت موسیقی بین جوانان ایرانی رضایت دارید...

□ در ایران، وضعیت موسیقی خیلی خوب است. شرایط نسبت به ۲۰ سال پیش خیلی فرق کرده و خب امکانات هم بیشتر شده. البته موسیقی هنوز به‌طور رسمی در سیستم دولتی تعریف نشده است؛ اما در کل من فکر می‌کنم موسیقی ایرانی، هنر غنی‌یی‌ست و مثل شعر حافظ، همیشه می‌ماند.

▪ شما تقسیم‌بندی موسیقی را قبول دارید؟ مثل موسیقی فاخر، مبتدل، هنری، غیرهنری یا...


□ این تقسیم‌بندی‌ها هست. هر کسی هم از نوع موسیقی‌ها تعریفی و تعبیری دارد. به‌هر حال ما موسیقی مبتذل داریم، موسیقی اصیل داریم و حتی همین اسم فاخر هم اسم زیبایی‌ست. این موسیقی‌هایی که به هر نامی ماندگار شده‌اند، حرفی برای گفتن داشته و اصالت داشته‌اند و یا از نظر محتوی چیزی نبوده که در لحظه روی شنونده تأثیر بگذارد. موسیقی‌هایی که ما می‌توانیم اسمش را مبتذل بگذاریم، موسیقی روز هستند که ماندگاری هم ندارند. اما شما می‌بینید که آثار «شیدا» و «عارف» بعد از گذشت تقریباً یک قرن هنوز تازگی دارند و روی شنونده تأثیرگذار هستند؛ در حالی‌که خیلی از آثاری که چند سال پیش عرضه شده، امروز فراموش شده‌اند. این معیارها هست و هر موسیقی اصول خودش را دارد. اگر موسیقی بر پایه‌ی اصول و صداقت باشد و با حس و حال واقعی بنا شده باشد، قطعاً ماندگار هم خواهد بود و مهم نیست چه اسمی روی این موسیقی‌ها بگذاریم (هنری، فاخر، اصیل یا ...). ممکن است چند صد سال دیگر هم تصنیف شیدا را گوش بدهند و همان‌طور که امروز برای ما تازگی دارد، برای نسل‌های بعدی هم تازگی داشته باشد.

▪ از آنجا که در دوره‌یی، موسیقی‌مان دچار بحران بوده، حالا هم ممکن است آشنایی عموم مردم درباره‌ی موسیقی اصیل خودمان کمتر باشد؛ با توجه به اینکه سازمان‌هایی مثل صدا و سیما هم حمایت‌های کمی از موسیقی دارند، به‌طور کلی راه حل شما برای رشد و شکوفایی موسیقی چیست؟

فکر می‌کنم یک موسیقی همیشه باید حرف تازه داشته باشد؛ اما این «حرف تازه» کمی بد تعبیر شده است. متأسفانه امروز این‌طور فکر می‌شود که هر کسی یک مقدار که ساز یاد گرفت، می‌تواند ادعا کند که کاری نو خلق می‌کند. حتی اگر در سایر زمینه‌های هنری هم مثل نقاشی، مکاتب مختلف پیدا شد، همگی دوره‌های کلاسیک را گذرانده بودند و سپس به مرحله‌ی بیان شخصی رسیدند. هنر موسیقی هم همین‌طور است. یک موسیقی‌دان خوب باید مکاتب مختلف را خوب یاد بگیرد و سال‌های سال تقلید کند تا به مرحله‌یی برسد که خودش بیان شخصی پیدا کند. من فکر می‌کنم موسیقی‌یی که حرف تازه برای گفتن داشته باشد، همیشه می‌تواند مطرح باشد؛ به‌شرط این‌که آن پایه‌های اصالت را در خود داشته باشد و موسیقی ما آن‌قدر توانایی دارد که بتواند همیشه مطرح باشد. کمااینکه شما اگر مروری بر آثار سال‌های پیش ـ مثل آثار آقای مشکاتیان، آقای علیزاده و آقای لطفی ـ داشته باشید، قبل از آن‌ها سال‌های سال موسیقی کار شده و ساخته شده بود و همیشه مورد توجه بود. در آن زمان کسی فکر نمی‌کرد که موسیقی ایرانی به‌جز کارهایی که ارائه شده، بتواند حرف تازه‌تری برای گفتن داشته باشد. یا حتی آثار آقای علیزاده را اگر بررسی کنید، می‌بینید ایشان یک موزیسینی‌ست که دوره‌های کلاسیک را نزد بهترین استادها گذرانده و بر آن‌ها مسلط بوده است. حال اگر آقای علیزاده کاری نو ارائه می‌کند، از آن مراحل گذشته تا به اینجا رسیده. اما یک جوانی می‌آید که هنوز ردیف‌ها را نمی‌داند، یک‌دفعه تقلیدی از آقای علیزاده می‌کند و اثری شبیه به کارهای ایشان می‌سازد. این اثر پایه‌های اصلی را در خود ندارد. ممکن است که زبانی شیرین و شیوا داشته باشد؛ ولی تأثیر دائمی ندارد و این مسئله‌ی خیلی مهمی‌ست که بتوان اثری ارائه کرد که با حفظ ریشه‌های کهن با برگ‌های نو آمیخته شود. یاد شعری از میرصادقی افتادم که در این‌جا مصداق دارد: «ساقه‌ی جوان، تشنه و دلبسته‌ی خورشید است / ریشه این راز نمی داند / و دریغا که نمی‌داند / ساقه هر چند فرازنده / ساقه هر چند گریزنده و بالنده / کهنه پیوندی با ریشه‌ی دیرین دارد» و این ساقه، جوانی است که اگر فاقد این پیوند کهنه باشد، نمی تواند فرازنده و بالنده باشد.

▪ شما به‌عنوان کسی که با فضای اجرای موسیقی در داخل و خارج از کشور آشنا هستید، آیا می‌توانید یک مقایسه‌یی داشته باشید بین شرایط اجرای زنده در ایران و خارج از کشور؟ چون ما از راحتی بسیار کارها در خارج از کشور و همکاری‌های بیشتر شنیده‌ایم؛ در حالی که در ایران شرایط سخت‌تر است...

□ هم راحت است، هم مشکل! از نظر سیستم اجرا و برگزاری، خارج از کشور به هیچ وجه مشکلات ایران را ندارد؛ یعنی شما با مرکزی قرارداد می‌بندید که در این‌صورت اصلاً مشکلی وجود ندارد. نه مشکل مجوز مطرح است نه مشکل شعر و محتوا و .... همه چیز سر ساعت انجام می‌شود، صدابردار آماده است، عوامل آماده هستند و خیال ما راحت است. اما از طرف دیگر شنونده‌یی که در ایران داریم، هرگز در خارج از کشور پیدا نمی‌شود. شنونده‌های خارج ممکن است حتی دیگر حوصله‌ی شنیدن موسیقی ایرانی را هم نداشته باشند. برای مثال ممکن است در خارج یک سالن ۱۵۰۰ نفری برای استاد شجریان به‌راحتی پر شود؛ اما در همان شهر، سالنی ۵۰۰۰ نفری برای موسیقی پاپ راحت پر می‌شود. از این نظر بهتر است مقایسه نکنیم. در واقع ما در خارج با کمبود شنونده مواجه هستیم و برای همین گروه‌هایی که شناخته‌شده نیستند، عموماً با شکست مواجه می‌شوند. می‌توان این‌طور گفت که سطح فرهنگی شنونده‌های ایران و خارج خیلی متفاوت است. شنونده‌ی خارج از ایران کمتر می‌تواند با موسیقی ایرانی ارتباط برقرار کند. در ایران اما درست برعکس است. شنونده‌یی که مبلغ زیادی را برای شنیدن موسیقی می‌پردازد، گاهی حتی از بازار سیاه هم بلیت می‌خرد و با عشق می‌شنود و به هنرمند انرژی می‌دهد و این خیلی متفاوت است.

▪ به‌نظر شما حمایت‌های دولتی مثل سازمان صدا و سیما تا چه حد می‌تواند به شکوفایی موسیقی کمک کند؟

□ خیلی می‌توانند کمک کنند. می‌توان گفت که آموزش اصلی موسیقی را فقط صدا و سیما می‌تواند انجام دهد. چون رادیو یا تلویزیون در هر خانه‌یی هست و شنیده می‌شود. شما فکر کنید اگر روزی چند قطعه‌ی خوب از این رسانه‌ها پخش شود، گوش به این نوع موسیقی عادت می‌کند و ارتباط برقرار می‌شود. مثلاً خود من خیلی از کارهای رادیوی آن زمان مثل گلها را گوش می‌کردم. یکی از آثار وزیری هست به نام «دلتنگ» که از کارهایی‌ست که از رادیو پخش می‌شد؛ اما من با این یک کار مثل بقیه‌ی کارها سریع ارتباط برقرار نمی‌کردم، ولی پس از دو-سه سال گوش کردن، توانستم با این کار ارتباط دائمی برقرار کنم و هنوز هم از آن لذت می‌برم. موسیقی ایرانی هم موسیقی‌یی نیست که با یک بار شنیدن بتوان صد در صد با آن ارتباط برقرار کرد. صدا و سیما می‌تواند اینجا واقعاً نقش مهمی داشته باشد. موسیقی‌هایی که عمدتاً از این رسانه پخش می‌شود، چون ارتباط کم‌تری با موسیقی واقعی دارد، ذهن شنونده کمتر وارد دنیای موسیقی اصیل می‌شود. خود من هم اگر برای یک مدتی مرتب به تلویزیون یا رادیو گوش بدهم، بعد از یک هفته اگر کاری بخواهم بنویسم تحت تأثیر آن فضا خواهم بود؛ چون گوش، ذهن و حافظه‌ام به آن طرف می‌رود. خوانندگی هم الآن همین‌طور شده؛ اصل آهنگ‌سازی هم همین‌طور. با وجود این وسایل و ابزار آهنگ‌سازی، صدا و سیما خیلی راحت می‌تواند هر روز چند خواننده‌ی جدید معرفی کند! چون این خوانندگی کار خاصی نمی‌خواهد. یک ته‌صدا لازم دارد و بقیه‌ی موارد هم در استودیو درست می‌شود؛ بنابراین برای صدا و سیما خیلی ساده، راحت و ارزان تمام می‌شود؛ اما واقعاً گوش و ذهن و سلیقه‌ی مردم را منحرف می‌کند.
صدا و سیما می‌تواند از نوازنده‌های خوب یا آهنگ‌سازهای خوب که نیاز به معرفی دارند، حمایت کند تا هم کار باکیفیت تولید شود و هم برای آن‌دسته از جوانانی که جویای نام هستند، محلی برای معرفی باشد. اما نوازنده‌یی که به یک مرحله‌‌یی می‌رسد تا بتواند کار خوبی ارائه کند، یا باید خودش به‌صورت شخصی کار تولید کند، یا در تشکیلات صدا و سیما و ارکسترها استخدام بشود که در نهایت هم یک «نوازنده‌ی کارمند» خواهد شد و این موضوع از خلاقیت فرد کم می‌کند؛ چون در ارکسترها هر کاری که داده شود باید نواخت و این اصلاً بستگی ندارد به اینکه فرد از آن کار خوش‌اش می‌آید یا نه! به این‌ترتیب است که سلیقه‌ها کم‌کم تغییر می‌کند. این خطری‌ست که همیشه وجود داشته و دارد که استقلال هنرمند از بین برود.

▪ به‌طور کلی شما در مورد اجرای زنده‌ی موسیقی، بیشتر موافق بداهه‌پردازی هستید یا مایلید که کارها تمرین‌شده و از قبل هماهنگ‌شده باشد؟ کلاً تا چه حد به تکنیک‌های فردی اهمیت می‌دهید و میدان عمل را برای اعضا باز می‌گذارید؟

□ در مورد گروه اگر بخواهیم صحبت کنیم، خب کارها نوشته می‌شود، تنظیم می‌شود و تا حد امکان باید همان چیزی باشد که آهنگ‌ساز نوشته است؛ ولی در تمرین‌ها با گروه‌های مختلف مثل گروه خورشید، بعضی مواقع بچه‌ها نظراتی می‌دهند که مطالبی‌ست که اصلاً به ذهن من نمی‌رسد. مثلاً نوازنده‌یی که در گروه عود می‌زند، به من می‌گوید اینجا این‌طور بشود، بهتر نیست؟ من وقتی گوش می‌دهم می‌بینم که چه‌قدر بهتر شد! یک‌جایی هم ممکن است برعکس باشد. به هر حال خیلی کارها در گروه شکل می‌گیرد؛ یعنی می‌توانم بگویم که تقریباً سی تا چهل درصد کار در تمرین‌ها تغییر می‌کند. پس کار گروه‌نوازی به‌نظر من تعیین‌شده هست، ولی نه صد در صد.
در نوع دیگر ارائه‌ی موسیقی مثل بداهه‌نوازی یا ساز و آواز بداهه، داستان فرق می‌کند. اولاً نوازنده و احتمالاً خواننده باید هم‌مکتب و هم‌قدرت باشند، ثانیاً اینجا خیلی اتفاقات روی صحنه می‌افتد. مثلاً استاد شجریان و استاد لطفی اگر سه‌شب پشت‌ سر هم اجرا کنند، هیچ‌یک از شب‌ها مثل هم نخواهد بود و حتی ممکن است اتفاقات خیلی زیاد باشد، کمااینکه طرح کلی ریخته شده.
هر دوی این‌ها می‌تواند کنار هم باشد؛ یعنی بعضی مواقع در کار گروه‌نوازی دست بچه‌ها هم باز است و می‌توانند هم اجرای بداهه داشته باشند و هم کار از پیش تعیین‌شده. در نهایت هر کدام از بچه‌ها، صد در صد جایی برای نشان دادن سلیقه‌ی خودشان دارند.

▪ شما در گروه‌ها‌یتان از خانم‌ها به‌عنوان نوازنده استفاده می‌کنید. با توجه به محدودیت‌هایی که امروزه در کار موسیقی برای خانم‌ها وجود دارد، چه‌کارهایی می‌توان انجام داد و نظرتان درباره‌ی پررنگ‌تر شدن حضور بانوان چیست؟

□ از وقتی که با نوازنده‌های خانم ـ که تعدادشان هم کم نیست ـ کار کرده‌ام، به اینکه خانم‌ها با وجود این محدودیت‌ها، با این جدیت دنبال موسیقی هستند، افتخار می‌کنم. چون در دوره‌ی خود ما، نوازندگان خانم خیلی کم بودند و اکثر کسانی که موسیقی کار می‌کردند، مرد بودند. اما بعدها دیدم که خانم‌ها هم از نظر تکنیک نوازندگی چیزی کم ندارند. الآن دیگر اختلافی وجود ندارد بین توانایی‌های مردها و زنان و این جای خوشحالی بسیاری‌ست که خانم‌ها خودشان را به این سطح رسانده‌اند که با گذشته قابل مقایسه نیست. یعنی می‌توان گفت که یک ارکستر خوب می‌تواند از خانم‌ها تشکیل بشود.

▪ در آواز چه‌طور؟ به‌شکل هم‌خوانی امکان‌پذیر نیست؟!

□ متأسفانه این محدودیت از نظر آواز برای خانم‌ها وجود دارد. به‌صورت هم‌آوایی می‌توان کار کرد؛ اما صدای تنها یک لطف دیگری دارد، به‌خصوص در آوازخوانی. اما در قطعه یا تصنیف می‌شود و مشکلی هم از نظر محدودیتی نیست. الآن هم خیلی دوستان این کار را می‌کنند؛ ولی آن صدا باید با صداهای دیگری پوشانده شود و آن‌طور که انتظار شنیدن آن‌را داریم، فعلاً امکان‌پذیر نیست.

▪ در سال‌های اخیر شاهد بودیم که تلاش‌های زیادی از سوی گروه‌های مختلف برای ارائه‌ی کار نوین در موسیقی انجام شد. اگر قرار باشد مقایسه‌یی بین شیوه‌ی تصنیف‌سازی دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ی هفتاد که نمونه‌ی بارز آن آثاری همچون «در خیال» هستند انجام بدهیم و آن را با وضعیت کنونی و شیوه‌های تازه‌ی آهنگسازی، برای مثال تلاش‌های گروه «دستان» قیاس کنیم، آیا می‌توانیم به ارائه‌ی کارهای ماندگار در موسیقی امیدوار باشیم؟

□ از نظر اجرا گروه‌های ما چیزی کم ندارند؛ یعنی از نظر اجرایی مثلاً اگر شما کارهای گروه «دستان» را بشنوید، خیلی تمیز و مرتب کار می‌شود؛ با وجود اینکه اعضای گروه، پنج نفر بیشتر نیستند. ولی از نظر خلق آثار ما خیلی ضعیف‌ هستیم؛ خیلی ضعیفیم. یعنی هنوز هم باید منتظر باشیم که کسی مثل آقای مشکاتیان بیاید و کارهای ماندگار خلق کند. یا آقای علیزاده یا آقای لطفی، کسانی که به‌هر حال در آن دوره‌ها مؤثر بوده‌اند. ما از نظر خلق آثار بسیار افت کردیم. از کارهایی مثل «بیداد»، «شورانگیز» و کارهای آن دوره تقریباً بیست سالی گذشته است، اما اثر دیگری نیامده که هم‌سنگ آن‌ها باشد. ـ البته از نظر خلق آثار و نه از نظر نوازندگی ـ خیلی کار ساخته شده و همین‌طور مداوم کار تولید می‌شود، ولی هیچ‌کدام ماندگاری ندارد. مشکل کلی، ضعف آهنگ‌سازی‌ست که برخی از آهنگسازها نوازنده‌های خوبی هم هستند؛ اما بیشتر کسانی‌که نوازنده‌ی خوبی هستند، تصور می‌کنند آهنگ‌ساز خوبی هم هستند یا بالعکس! نمی‌شود که همه‌ی این‌ها را با هم داشت. حالا استثنائاً افرادی مثل آقای علیزاده، آقای مشکاتیان و آقای لطفی بودند؛ ولی آن‌ها به‌طور حرفه‌ای‌تر دنباله‌رو یکی از راه‌ها شدند. مثلاً آقای لطفی دنبال خط نوازندگی را گرفت، یا آقای علیزاده را من در وهله‌ی اول یک آهنگ‌ساز بزرگ می‌بینم. اما الآن بیشتر هنرجویانی که نوازنده‌های خوبی هستند، با وجود اینکه به‌طور کامل آثار قدیم را مطالعه نکرده‌اند و شناخت کافی هم از آثار قدیم ندارند، شروع می‌کنند به آهنگ‌سازی. اینجا آثاری از موسیقی ایرانی یا سنتی تولید می‌شود که یک‌بار هم نمی‌شود آنها را شنید. در حالی‌که برخی کارهای پاپ را می‌توان چند بار شنید؛ یعنی حتی در کارهای پاپ می‌بینیم که برخی از آن‌ها به اصول کارشان مسلط‌‌‌اند. امروزه همه شروع می‌کنند به آهنگ ساختن! جوانانی وجود دارند که می‌بینیم از نظر تکنیکی کار قوی‌ای نوشته‌اند، ولی سر و ته ندارد! جمله‌بندی‌ها که نقشی اساسی در موسیقی دارند، فراموش شده. و یا می‌آیند دوباره تصنیف عارف را اجرا می‌کنند. خب تصنیف عارف را استاد بنان خوانده‌اند، استاد شجریان خوانده‌اند؛ دوباره اجرا کردن این آثار اگر مثل همان اثر اصلی باشد، ایرادی ندارد؛ ولی پایین‌تر از آن نباید اجرا شود. یعنی وقتی‌که اجرای مجدد می‌شود، می‌توان متوجه شد که اجراکننده، اصل موسیقی آن دوره را درک نکرده است. اما آثاری بودند که در ارکستر گلها اجرا شدند و علی‌رغم اینکه سال‌ها قبل از اجرای آن‌ها ساخته و خوانده شده بودند؛ می‌بینیم که در آن حس و حالی هست که در ارکسترهای سنتی امروز اصلاً وجود ندارد.
به‌طور کلی از نظر فنی خیلی‌ها هستند که قوی و متبحرند؛ ولی آن حس و حال و شناخت نسبت به موسیقی ایرانی وجود ندارد. مثل شاعر است. یک شاعر باید اشعار قدیمی را خوانده باشد، حفظ باشد و به مفاهیم آن مسلط باشد تا بتواند شروع به شعرگویی کند. آهنگ‌ساز باید اول کارهای قدیمی را گوش بدهد و به آن‌ها مسلط باشد، تا بتواند شروع به آهنگ‌سازی کند و برای همین است که آثار ساخته شده، خیلی کم ماندگار شده‌اند.
اما در نوازندگی چنین نیست. مثلاً آقای مسعود شعاری در سه‌تار آمده‌اند و خوب هم ساز می‌زنند. به‌هر حال بعد از آقای لطفی، آقای علیزاده و آقای طلایی، ایشان در سه‌تار حرفی برای گفتن دارند. اما هنوز مشابه آن را در آهنگ‌سازی نداریم. یا کسانی هم هستند که علم موسیقی و آهنگ‌سازی را تحصیل کرده‌اند و ضوابط تنظیم آهنگ و کار با ارکستر را می‌دانند. خیلی هم برای آشنایی با شیوه‌ی آهنگ‌سازی زحمت می‌کشند؛ اما متأسفانه شناخت‌شان از موسیقی ایران کم است، یعنی وقتی‌که کاری می‌نویسند، می‌بینیم که خیلی از موسیقی خودمان دور است.

▪ در ادامه‌ی همین سؤال، آثار بی‌کلام هم می‌توانند تا حد کارهایی که همراه آواز اجرا شده‌اند، ظرفیت ماندگاری داشته باشند؟

□ به‌نظرم کارهایی که همراه آواز اجرا شده‌اند و در ذهن مردم هم ثبت شدند، اگر بی‌کلام اجرا شوند، باز هم می‌توانند تأثیر داشته باشند و من فکر می‌کنم که این‌ آثار بی‌کلام جایگاه ماندگاری دارند. اما موقعی هست که یک کار بی‌کلامی نوشته می‌شود مثل «نی‌نوا». یا در همان سال‌هایی که آقای خالقی ارکستر گلها را داشت، برنامه‌یی بود که در دستگاه‌های مختلف، آهنگ‌های بی‌کلام ساخته بشود. یکی هم همان رنگارنگ اصفهان بود که بعداً تصنیف «تا بهار دلنشین» روی آن ساخته شد. و بعد هم رنگارنگ ۲ که کارهایی در دستگاه ماهور و راست‌پنجگاه بود، شروع خوبی بود؛ اما ادامه پیدا نکرد تا آقای علیزاده، نی‌نوا را ساخت. خب نی‌نوا وقتی ساخته می‌شد، هر کسی اگر در جریان کار بود، فکر می‌کرد این اثر که خواننده ندارد، آیا مردم به آن گوش می‌دهند؟ ولی آقای علیزاده که کار را می‌ساخت، خیلی مطمئن بود که این اثر ارتباط‌ش را برقرار می‌کند؛ کمااینکه برقرار کرد و هنوز هم مردم گوش می‌دهند. یعنی موسیقی بی‌کلام اگر حرفی برای گفتن داشته باشد، می‌تواند جایگاه خودش را در جامعه‌ی ایران که خیلی وابسته به شنیدن موسیقی با شعر و آواز هست، داشته باشد. گاهی موسیقی بی‌کلام می‌تواند به کلام کمک کند. مثل قطعه‌یی که گوش را آماده می‌کند برای آواز و از این نظر هم می‌تواند خیلی مؤثر باشد. مثل آثار آذربایجانی که وقتی خواننده می‌خواند، جواب‌ها را ارکستر می‌نوازد و این جواب‌های ارکستر، شنونده را آماده می‌کند برای شنیدن جمله‌ی بعدی. شاید اگر این آوازها پشت سر هم خوانده شود، این‌قدر تأثیر نداشته باشد که این موسیقی‌های بی‌کلام بین آن‌ها گذاشته می‌شود.
در کل اگر خوب کار شود، موسیقی بی‌کلام هم می‌تواند جایگاه خودش را داشته باشد. ما در موسیقی‌های گذشته و در کارهای مقامی آثار بی‌کلام زیادی داریم، یا اگر به آثار دوره‌ی قاجار رجوع کنیم، می‌بینیم که خیلی کارهای بی‌کلام و سازی ضبط شده. خب کمپانی ضبط صفحه در آن زمان هم به‌دنبال منفعت خودش بوده و قطعاً آثار بی‌کلام هم در آن دوره شنونده‌ی خودشان را داشته‌اند!

▪ شعر نو را در ارائه‌ی کارهای ماندگار تا چه اندازه مؤثر می‌دانید؟

□ بستگی به آن دارد که چطور از شعر نو استفاده شود. مثلاً آواز کلاسیک و سنتی که استاد شجریان می‌خوانند، با شعر کلاسیک و کهن ما عجین شده و هم‌جنس است. ولی اگر بخواهند شعر نو را به‌صورت آواز بخوانند، طبیعی‌ست که تغییر می‌کند. مثل «زمستان است» که آقای شجریان خوانده و با آوازهایی که شعر حافظ یا سعدی است، فرق می‌کند. یعنی اینجا باید به فضای شعر و جواب آواز و ... فکر بشود. البته در کارهایی مثل زمستان است، شعر اخوان خصوصیتی دارد که خیلی ایرانی است و خیلی هم نزدیک است به حال و هوای موسیقی ما. طبعاً اگر کسی‌که می‌خواند یا کسی‌که آهنگ را می‌سازد، فضای آن شعر را بشناسد، مجبور می‌شود نوع موسیقی را عوض کرده یا حتی از ارکستر استفاده کند.
البته شعر نو هم انواع خودش را دارد. کلاً جایگاه دارد و اگر این کار با شناخت و آگاهی باشد، می توان روی هر نوع شعری موسیقی ساخت.

 

▪ چندی سالی‌ست که بحثی بین علاقه‌مندان و حتی اساتید موسیقی راه افتاده و آن تشکیل گروه «چاووش» قدیم در قالب گروه اساتید است؛ به‌نظر شما چنین اتفاقی خواهد افتاد؟

□ همان افراد یا افراد جدید؟

▪ بیشتر همان افراد قدیم.

□ خب این آرزویی‌ست که هیچ‌وقت جامه‌ی عمل نمی‌پوشد و غیرممکن است. جریانی که طی سال‌های پیش اتفاق افتاد، در یک شرایط خاص بود. تازه انقلاب شده بود و هنرمندان در رادیو و مرکز حفظ و اشاعه‌ی موسیقی بودند؛ آن‌‌جا تعطیل شد و به‌صورت آزاد دوباره همان جمع شروع کرد به ارائه‌ی کار موسیقی. سال‌ها گذشت و خیلی از همان افرادی که در گروه قدیم می‌نواختند، صاحب فکر و عقیده‌ی خودشان شدند و خط‌ها یک مقداری از هم جدا شد.
اتفاقاً موقعی که برای تشکیل گروه «شهناز» صحبت می‌شد، این ایده را آقای شجریان هم داشت و الآن هم دنبالش هستیم که گروه شهناز به‌عنوان یک گروهی که کارهای ارکستری را اجرا می‌کند، می‌تواند در حد اجراهای آن موقع و حتی بهتر از آن هم داشته باشد. چون نوازنده‌ها توانایی‌اش را دارند و حس و حالش هم هست. اینجا حضور آدم‌های قدری مثل آقای لطفی، آقای مشکاتیان، آقای علیزاده و دیگران در برنامه‌های آینده می‌تواند فضا را کمی نزدیک کند به فضای سال‌های قبل. به این شکل امکانش هست و صحبتش هم شده؛ اما اینکه مثلاً یک گروه صرفاً متشکل از اساتید کنونی موسیقی باشد، به‌نظرم امکان‌پذیر نیست؛ چون این هنرمندان از نظر فکری و شیوه از هم دور شده‌اند، حال و هوای هر یک تغییر کرده و نزدیک شدن این‌ها خیلی سخت است. البته این اتفاق جزو آرزوهاست و می‌شود برای یک‌بار این اساتید کنار هم جمع بشوند؛ اما در درازمدت این کار ادامه نخواهد داشت و امکان‌پذیر نیست. مشابه این در کشورهای دیگر می‌تواند اتفاق بیفتد؛ به‌شرطی‌که یک سازماندهی خیلی قوی با حمایت دولتی پشتش باشد تا بتواند این اتفاق را عملی کند. من هم به‌خاطر موقعیتی که پیش آمده و در کنار استاد شجریان کار می‌کنم، به گواه خودشان از دو-سه سال پیش همیشه سعی کردم به‌طریقی صحبت کنم که نزدیکی بین آن‌ها دوباره پیش بیاید؛ حتی اگر به این قیمت تمام بشود که من دیگر نتوانم با آقای شجریان کار کنم. البته ناگفته نماند که استاد شجریان خیلی انعطاف دارند و وقتی آدم از نزدیک با ایشان روبه‌رو می‌شود، می‌بیند که همه‌ی هنرمندان فعلی را دوست دارند. با اینکه خب ممکن است طی چند سال، بعضی مسائل پیش آمده باشد.
تقریباً یکی دو سال پیش در تمرینات، سر جواب آواز بحثی شد. استاد شجریان گفت که اگر کسی مثل آقای لطفی باشد که بتواند جواب آواز من را بدهد بله، من می‌توانم بدون تمرین همین امشب بروم روی صحنه. خب می‌بینیم که ایشان با وجود اینکه بعضی مسائل پیش آمده بود؛ اما به استاد لطفی اعتقاد دارند و آن مسائل اعتقادی را با مشکلات پیش‌آمده یکی نمی‌کنند. و این خیلی آدم را خوشحال می‌کند که یک استاد بزرگ آواز هنوز که این همه سال گذشته، باز هم با اعتماد و علاقه صحبت می‌کند. 

▪ در زمینه‌های دیگر هم این اتفاق می‌افتد... مثل تئاتر.

□ بله، اما در موسیقی همیشه مشکل بوده و روابط مشکل‌ساز بوده‌اند.

▪ صحبت از استاد لطفی شد. این کنسرتی که با گروه شیدا برگزار کردند (و مخصوصاً کنسرت چاووش ۶) به‌نظرتان خواننده‌ی گروه توانست حس و حال چندین سال پیش را دوباره منتقل کند؟

□ خب این کاری بود که اولاً کپی شده بود؛ الآن شرایط اجتماعی و شرایط زمانی آن دوره هم نیست. یعنی آن موقع که این کار اجرا شد، بنا بر شرایط همان دوران ساخته شد و واقعاً هم وقتی آن‌را اجرا می‌کردیم، یک شوری در درون همه‌ی ما بود؛ اما الآن شرایط فرق کرده. الآن شاید آن شور نباشد و نوازنده‌های گروه هم که می‌نواختند، آن شور را نمی‌شد در آن‌ها دید. با اینکه تعداد نوازنده‌ها خیلی بیشتر از آن موقع بود. کار آهنگ‌سازی این مجموعه کاری‌ست که ماندگار شده و همه دوست داریم و به آن اعتقاد داریم؛ ولی چیزی که برای من در این کنسرت خیلی جالب بود، نوازندگی خود استاد لطفی بود که خیلی درخشان بود. بعد از گذشت این همه سال، با همان شور و حال قدیم می‌نواختند. من خودم فکر می‌کردم که دیگر مثل آن موقع نباشند؛ ولی آقای لطفی مثل همان موقع می‌نواخت و نشان می‌داد که توانایی این هست، ولی حساب امروز شاید متفاوت باشد. 
خواننده هم به نظر من از نظر کپی کردن خوب بود؛ یعنی اگر این آوازهای اجرا شده کار خود خواننده بود، آن وقت خیلی فوق‌العاده می‌شد.

▪ به نظرتان حس و حال لازم منتقل شد؟

□ حس و حال را نتوانست منتقل کند؛ ولی توانست خوب کپی کند. به‌نظرم نسبت به خواننده‌های جوان دیگر که می‌شناسیم‌شان، خیلی خوب خواند. فقط چیزی که در این کنسرت به دلم ننشست این‌که گروه کمی بی‌حال بود. حالا شاید صدابرداری بد بوده یا موارد دیگر. اما گروه آن حال و شور اجرا را نداشت. ضمن اینکه نباید آقای معتمدی را با آقای شجریان مقایسه کنیم. خواننده به‌نسبت خودش و برای هم‌نسل‌های خودش خوب بود.

▪ برای آخرین سؤال این بخش، لطفاً کمی از آلبوم آخرتان با گروه خورشید، «بودن و سرودن» و تقدیم آن به استاد علیزاده صحبت کنید.

□ خب ما در گروه خورشید همیشه دوست داشتیم که از استادهای موسیقی به‌گونه‌یی قدردانی کنیم؛ هر چند که این قدردانی چیزی به استادهای ما اضافه نمی‌کند. چون آن‌ها جایگاه خودشان را دارند. بچه‌های گروه خورشید، به‌گونه‌یی تأثیراتی از این استادها داشته‌اند و این استادها را دوست دارند. ما گفتیم که هر کاری که از گروه خورشید منتشر می‌شود، به یک استادی که همه‌ی ما دوستش داریم، تقدیم کنیم. تقدیم هم برای این هست که به‌یادشان هستیم.
این آلبوم، دومین آلبوم گروه بود. اولی را به استاد لطفی تقدیم کردیم؛ «فصل باران». و این آلبوم را هم به استاد علیزاده. در طول چند سالی که گروه خورشید را راه‌اندازی کردیم، یکی از پشتیبان‌های ما آقای علیزاده بود. همین که در کنسرت، پشت صحنه ما را تشویق می‌کرد، خودش برای بچه‌ها خیلی عالی بود و برای خود من هم خیلی مهم بود. به هر حال ما به این اساتید اعتقاد داریم. از روی سن هم شروع کردیم: به‌ترتیب آقای لطفی، آقای علیزاده و آلبوم بعدی هم آقای مشکاتیان خواهد بود. خیلی خوشحالیم که می‌توانیم از این طریق به این استادها بگوییم که ما به شما اعتقاد داریم، دوست‌تان داریم و جور دیگری نمی‌توانیم بگوییم. به‌همین علت متن تقدیم را روی جلد سی‌دی چاپ نمی‌کنیم تا مبادا از اسم این اساتید سوء استفاده بشود.

پایان بخش اول

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد