گفتگو با مجید درخشانی/بخش دوم


گفتگو با مجید درخشانی/بخش دوم

 


دومین بخش گفت‌وگوی ما با هنرمند گرامی، استاد مجید درخشانی را ادامه می‌خوانید:



استاد، شما حدود پانزده-شانزده سال پیش، در اوایل دهه‌ی هفتاد، در خیال را با همکاری استاد شجریان منتشر کردید و چند سال بعد از آن هم مثل اینکه قسمت‌هایی از کارهایی که اخیراً توسط گروه شهناز اجرا شدند را ضبط کرده بودید... 

یک بخش‌هایی در آن زمان ضبط شده بود؛ اما در این اجرای جدید تغییرات زیادی ایجاد شد که بخشی از تغییرات هم نظر استاد بود. برای مثال در مورد تصنیف «رندان مست» یک بخش عراق اضافه شد. چون تصنیف کوتاه بود و استاد پیشنهاد کرد که شاید بشود جملاتی در عراق اضافه کنیم و من قسمتی را در عراق اضافه کردم و تنظیم را کمی تغییر دادم. بخش‌هایی از این کار و همین‌طور آثاری که بر شعر نیما ساخته بودم و با ارکستر بزرگ، ۹ سال پیش ضبط شده بودند، کامل‌نشده باقی مانده بودند تا زمانی‌که با گروه شهناز آغاز کردیم و مجدداً در اجراهای جدید بازنگری‌هایی انجام شد و حالا ضبط استودیویی آنها هم تمام شده که بسیار خوب اجرا شده‌اند. در کل بد نشد که این کارها هشت-نه سال باقی ماند تا حالا با کیفیت بهتری به گوش مردم برسد.

بعد از گذشت چند سال، شما با گروه «آوا» شروع به همکاری کردید. آیا حس و حال همکاری با استاد شجریان در قیاس با همان سال‌هایی که در خیال منتشر شد، ثابت باقی مانده؟ کلاً برداشت‌تان از این همکاری جدید چیست؟ 

من به پانزده سال پیش برمی‌گردم که استاد شجریان برای اولین بار، در خیال را شنیدند. البته دو-سه سال قبل از در خیال، یک بار به به ایران آمدم و کاری به‌نام «بی کران» را ضبط کردم و گروه شیدا هم آن را اجرا کرد و اجرای بسیار خوبی داشت. خود من خیلی آن کار را دوست داشتم؛ اما متأسفانه چون یک خواننده‌ی جوان کار را خواند و از آنجا که کار اول‌شان هم بود، تجربه‌ی کافی نداشتند و آن‌طور که باید، مردم نتوانستند با کار ارتباط بر قرار کنند؛ در حقیقت آن کار سوخت!

دو-سه سال بعد که باز به ایران آمدم، یکی از خوانندگان (استادان قدیمی) در خیال را خیلی پسندیدند و قرار شد بخوانند؛ اما متأسفانه به دلایلی کار نیمه‌تمام باقی ماند. در سفر بعدی که آمدم، یک ضبط ناقص استودیویی داشتم که هنوز سازها ناقص بود و خط ملودی‌ها کامل ضبط نشده بود؛ استاد شنیدند و با اینکه کار ناقص بود، پذیرفتند.


می‌خواهم بگویم که هر آهنگ‌سازی در عرصه‌ی موسیقی ایرانی، اگر استاد شجریان کارش را بپسندد و بخواند، به‌هر حال شانس بزرگی در مسیر کار هنری نصیبش شده. به این دلیل می‌گویم شانس بزرگ، چون عموم شنوندگانی که در سراسر ایران و خارج از ایران، از سی و چند سال پیش صدای استاد را می‌شنوند و صدای آشنا و محبوب‌شان هست، خب طبعاً اگر اثر مرا ایشان بخوانند، یک طیف گسترده‌یی به‌واسطه‌ی صدای ایشان با کارم ارتباط برقرار می‌کنند. در واقع این شانس در زمانی‌که آن‌طرف مرز بودم به من رو کرد و آقای شجریان اثر من را خواند و سه-چهار سال بعد منتشر شد. به‌هر حال تأثیر خودش را گذاشت و مردم بخش‌هایی از آن را پسندیدند و کاری شد که بتوانم در سوابق هنری خودم، به آن افتخار کنم.

اما صادقانه می‌گویم که من از پانزده-شانزده سالگی آهنگ می‌ساختم. قبل از اینکه تار زدن را شروع کنم، به‌دلیل اینکه زیاد موسیقی گوش می‌کردم، خیلی ملودی به ذهنم می‌رسید. ساز زدن را هم دوست دارم؛ اما زمانی‌که آهنگ می‌نویسم، جور دیگری ارضا می‌شوم. استاد لطفی هم همیشه به من می‌گویند تکنوازی کار کن. خودم هم‌ وقتی یک دوره‌یی که چند ماه ساز می‌زنم، می‌بینم می‌توانم آن کار را انجام دهم؛ ولی به هر حال آدم فقط یک کار را می‌تواند خوب انجام دهد؛ و دوباره کشیده می‌شوم به‌طرف آهنگ نوشتن. می‌خواهم به آن دوستانی که در خیال را شنیدند، بگویم که من کارهای بهتر از در خیال هم ساختم و دارم. برای مثال همین کار «خانه‌ام ابری‌ست» که استاد 9 سال پیش بر روی شعر نیما خواندند، کم از در خیال ندارد؛ اما خب شرایطش پیش نیامد که مردم بشنوند. حالا این کار «رندان مست» اگر منتشر شود ـ که بخش‌هایی کار من و بخش‌هایی کار استاد است ـ شاید آن دوستانی که دائم می‌گویند کارهای مثل در خیال تکرار نشد، ببینند که نه، این امکان وجود دارد؛ به‌ویژه که ضبط استودیویی آن خیلی خوب شده. به هر حال در زمانی که هنوز کار من در ایران شناخته‌شده نبود، این شانس را داشتم که استاد کارم را پسندیدند و من همیشه به خودشان می‌گویم، این شانس من بود که شما این ریسک را کردید و کار جوانی (که البته کمی از سن جوانی‌اش گذشته بود) را خواندید، در حالی‌که هنوز چندان شناخته شده نبودم. در واقع توسط ایشان، این کار من بیشتر شناخته شد. این یک دوره‌ی کاری بود که ضبط استودیویی داشتیم و ایشان هم هر وقت آلمان می‌آمدند، در اجراهای خصوصی، من ساز می‌زدم و ایشان می‌خواندند. ما حدود پانزده-بیست ساعت کار خصوصی ضبط‌شده داریم و همیشه وقتی این‌ها را گوش می‌دهم، می‌گویم ای کاش آن روز که این امکان بود با استاد بنشینم و ساز بزنم، فرصت بود تا از ده روز، بیست روز قبل، فارغ از گرفتاری‌های روزمره، بیشتر ساز تمرین می‌کردم.

در آن دوره، در سفرهایی که استاد به آلمان می‌آمدند، تا حدودی با ایشان ارتباط داشتم و سر ضبط در خیال، ارتباط ما کمی نزدیک‌تر شد؛ اما در دوره‌یی که به ایران برگشتم و کار با گروه آوا و بعد شهناز را شروع کردیم، ارتباط بسیار تنگاتنگ شد. به‌هر صورت من از سن نوجوانی عاشق صدای ایشان بودم؛ ولی این یکی دو سال اخیر شناخت دیگری از استاد پیدا کردم و تک‌تک بچه‌های گروه شهناز می‌گویند ما ایشان را از دور می‌شناختیم و نمی‌دانستیم که این آدم، این‌قدر افتاده است. کسی‌که در آواز در بالاترین حد ممکن است، می‌بینیم با ما مثل یک استاد برخورد می‌کند و اصلاً فکر نمی‌کند که این نوازنده جوان است. احترامی که استاد می‌گذارند و شخصیت‌شان واقعاً روی ما تأثیر گذاشته. به‌خصوص سفرهایی که با هم می‌رویم، روی من بسیار تأثیر گذاشته. در سفر اگر من یا دوستان دیگر، ناراحتی فکری داشتیم یا سرحال نبودیم؛ ایشان متوجه می‌شد و پیگیری و سؤال می‌کرد. حتی در مسائل شخصی و خانوادگی‌ ا‌گر مشکلی پیدا می‌کردیم، ایشان سعی می‌کرد به‌هر حال به ما کمک کند. در کل استاد رابطه‌ی عاطفی خیلی خوبی با آن کسی که با او کار می‌کند، برقرار می‌کند. از آن‌جایی که قرار است این مصاحبه به‌هر حال در جایی منعکس شود، حتماً می‌خواهم این را بگویم که آن چیزی که گاهی در مورد این هنرمند بزرگ گفته می‌شود، هرگز واقعیت ندارد؛ حالا از روی حسادت یا فکرهای شخصی یا از روی شنیده‌هاست ـ چون اغلب آدم‌های بزرگ، در موردشان حرف‌هایی دهان به دهان می‌چرخد و چیزهایی  گفته می‌شود که هرگز واقعیت ندارد. ـ در مورد شخصیت آقای شجریان، همه تعریف می‌کنند؛ اما گاهی چیزهایی می‌شنویم که صد و هشتاد درجه با واقعیت متفاوت است و شاید از روی حسادت گفته می‌شود. حتی ممکن است از طرف همکارها باشد، یا از یک عده از مخالفان. من فقط می‌گویم زمانی آدم می‌تواند این حرف‌ها را بزند که کاملاً مطمئن باشد. در مورد مسائلی که در کارهای موسیقی، اجراها و مسائل حقوقی و دستمزدها پیش می‌آید ـ که بی‌جهت بحث راه می‌افتد ـ در این دو-سه سال کاری، آقای شجریان حتی هوای معمولی‌ترین نوازنده‌ی گروه را هم دارد.علاوه بر مسائل احساسی و احترامی، از این نظر هم بسیار منضبط هستند و حق و حقوق همه را در نظر می‌گیرند‌؛ من این را در عمل دیده‌ام. حتی با اینکه بچه‌های گروه شهناز، هیچ توقع مالی ندارند و به صراحت هم می‌گویند که ما هیچ توقع مالی نداریم؛ اما استاد می‌گویند من باید حق و حقوق شما را کامل و درست پرداخت کنم. مثلاً یکی از بچه‌ها می‌گوید فقط کافی‌ست استاد افتخار دهد که من ببینمش؛ چه برسد به اینکه کنارش بنشینم و ساز بزنم. و من به ازای این پولی نمی‌خواهم؛ ولی استاد حق و حقوق همه‌ی بچه‌ها را خیلی دقیق پرداخت می‌کند. واقعاً نسبت به درجه‌یی که ایشان دارند و با توجه به اینکه هر کس ممکن بود در جای ایشان، در بالای قله‌ی آواز بنشیند، به خودش غره شود و به پایین هم نگاهی نکند، می‌بینیم درست بر خلاف این است. چند روز پیش در شرکت «دل‌آواز» تمرین داشتیم؛ عصر بود و هوا سرد بود. از یکی از بچه‌ها شنیدم که یک آقایی بیرون ایستاده و می‌گوید می‌خواهم این‌قدر بایستم تا زمانی‌که استاد بیرون می‌آیند، ایشان را ببینم و سلامی کنم. من واقعاً فکر کردم مگر می‌شود در این سرما، سه-چهار ساعت منتظر مانده باشد؟ تمرین که تمام شد و با استاد بیرون آمدیم، دیگر شب شده بود. به استاد هم نگفته بودیم که ایشان منتظرند. آمد سلام علیک کرد. من می‌خواستم فقط به استاد ندا بدهم که ایشان از عصر اینجا منتظرند که شما را یک لحظه ببینند. قبل از اینکه من این را بگویم، خود استاد حس آن آقا را گرفت و با ایشان دست داد و بغلش کرد؛ با اینکه خودشان هم خسته بودند، ایستادند و با حوصله‌ی تمام با ایشان صحبت کردند.

واقعاً اگر می‌بینید در برنامه‌یی استاد نمی‌توانند بیایند میان مردم، دلیلش این است که به‌خاطر هجوم جمعیت، نمی‌توانند پاسخ‌گو باشند. اما من می‌دانم چقدر دوست دارند و در دل‌شان چه می‌گذرد. دو سال پیش که جشن سالگرد گروه خورشید بود، ما از ایشان دعوت کردیم و با اینکه فکر نمی‌کردیم ایشان بیایند؛ ولی آمدند، ردیف جلو هم نشستند و اعضای گروه هم اولین بار بود که روبه‌روی استاد ساز می‌زدند. آقای معتمدی اولین بار بود که پیش ایشان می‌خواند. بعد از کنسرت هم آمدند پشت صحنه و میان جمعیت؛ چون آنجا خوشبختانه جمعیت خیلی زیاد نبود. به همه امضا دادند، عکس گرفتند و با همه حرف زدند.

حالا همین اتفاق در سفر اروپا و آمریکای ما هم افتاد. در لندن، هوا هم سرد بود، بعد از کنسرت در سالن انتظار هم نمی‌شد ماند. مردم هم جمع شده بودند. استاد آمدند بیرون سالن و ایستادند توی خیابان. این‌قدر ایستادند تا همه عکس و امضا گرفتند. ما پیش خودمان می‌گفتیم سرما می‌خورند، فردا شب هم کنسرت داریم و واقعاً با حوصله ایستاده‌اند. ما گفتیم عجب حوصله‌ای دارند. پس اگر واقعاً نمی‌توانند تلفن‌ها را جواب بدهند، این را باید درک کرد که هزاران نفر دائم می‌خواهند با ایشان ارتباط داشته باشند. در کل می‌خواهم بگویم نسبت به جایگاهی که دارند، خیلی فروتن هستند و این بر روی همه‌ی ما خیلی تأثیر می‌گذارد. محبوبیت بی‌جهت نیست. مردم، بیهوده کسی را سی و چند سال دوست ندارند. یعنی آدم صداقت و انسانیت را در آواز خواندن‌شان می‌بیند؛ وگرنه آواز آقای شجریان نباید این‌قدر تأثیر بگذارد، چون اگر فقط به تکنیک آوازخوانی نگاه کنیم، خیلی‌ها ممکن است بتوانند به ایشان برسند؛ ولی این نیست... آن چیزی که عمیقاً در دل مردم تأثیر می‌گذارد، همان صداقت در خواندن‌شان است و اینکه هنرمند با وسواسی هستند و می‌دانیم چقدر زحمت کشیده و چقدر شاگردی کرده‌اند. در رادیو، در مرکز موسیقی، به‌صورت خصوصی و.... یعنی دوره‌هایی را گذرانده. همین‌طور که آقای لطفی این مراحل را طی کرده و همین‌جور به‌راحتی به این مرحله نرسیده‌اند. در واقع خیلی زحمت کشیده تا به این مرحله برسد. در شرایطی که اوایل باید با اسم مستعار می‌خواند. خواننده‌های امروز باید در نظر بگیرند که به این سادگی نیست. طرف می‌رود سه سال کلاس آواز و انتظار هم دارد که همه صدایش را بشنوند. این‌طور نیست. باید ابتدا بتوانی تأثیر مستقیم بگذاری و صداقتت را به مردم نشان دهی. مردم هم همین‌طوری به یک خواننده یا نوازنده یا هنرمند اعتماد نمی‌کنند. این ارتباط باید برقرار بشود. در کار هنرمند باید صداقت باشد. این صداقت بالاخره یک روزی آن ارتباط مستقیم را برقرار خواهد کرد.

به‌نظر خودتان آثاری که مجید درخشانی ساخته است تا چه حد روی مخاطب تأثیر گذاشته و قالبی ماندگار پیدا کرده است؟ 

خب یک توضیح را هم لازم می‌دانم در مورد برخی نوشته‌ها که در جاهای مختلف منتشر می‌شود، بدهم. بنده همان‌قدر که در نوازندگی ادعا ندارم، در آهنگ‌سازی ادعا دارم ـ اگر هم حمل بر خودستایی می‌شود، اشکالی ندارد ـ اما اگر می‌گویم ادعا دارم، به این خاطر است که اعتقاد دارم چیزهایی که حداقل در موسیقی ایرانی می‌نویسم، ملودی‌هایی که پیدا می‌کنم و یا تصنیف‌هایی که می‌سازم، چیزهایی است که صد در صد ماندگاری دارند. ممکن است ده سال یا بیست سال دیگر این ماندگاری مشخص شود. من در نوشتن آهنگ ادعا دارم؛ اما به این دلیل که نوازندگی را حرفه‌ی اصلی خودم نمی‌دانم، به‌قدر کافی برای آن وقت نگذاشتم؛ و اگر این کار را می‌کردم، در این مورد هم می‌توانستم ادعا داشته باشم و بگویم که من بهترین ساز را ارائه می‌دهم. اما برای نوازندگی کمتر وقت گذاشتم؛ در صورتی‌که می‌دانم دوستان دیگر، خیلی بیشتر وقت صرف کردند و لیاقتِ بیشتر از این را هم دارند. من خودم به کار نوشتن آهنگ علاقه دارم و اگر چیزی می‌نویسم و اجرا می‌کنم، اعتقاد دارم آن تصنیف می‌تواند یکی از بهترین تصنیف‌های موسیقی ایرانی باشد.

قطعاً می‌دانید مسائلی که در مرحله‌ی اول کنسرت‌های گروه شهناز پیش آمد، زمینه را برای ایجاد یک موج منفی در مخاطبان ایجاد کرد و خب برخی از منتقدین هم این موج منفی را به عدم توانایی گروه یا ضعیف بودن قطعات ربط می‌دادند. 

اینجا لازم می‌دانم یک ابراز تأسف هم بکنم در مورد دور ابتدایی کنسرت‌های گروه شهناز. این گروه در سری ابتدایی کنسرت‌ها به‌خاطر نقص صدابرداری نتوانست خودش را نشان دهد. بالاخره صدای گروه باید در بیاید! اما خوشبختانه در شب‌های سری دوم، در بعضی از شب‌ها که صدا خوب بود، واقعاً گروه توانست اجراهای خوبی داشته باشد. مسئله‌ی شنیداری گروه روی صحنه بسیار مهم است. حالا در کنسرت‌های آینده خیلی بهتر مشخص می‌شود که این گروه توانایی‌های زیادی دارد. البته مشکلات دیگری هم بود. برای مثال در شب اول، با آن مشکلاتی که پیش آمد و همه می‌دانید، استاد واقعاً اعصاب‌شان خراب بود. ما حدود سی-چهل دقیقه آنجا گیر کرده بودیم و استاد در پشت صحنه منتظر مانده و واقعاً خیلی حرص خورده بودند. من شنیدم خیلی‌خیلی ناراحت بوده‌اند.

در مورد گروه شهناز، خود شما هم اشاره کرده بودید که نقصی در جواب آوازها وجود داشت و این که بچه‌های گروه شهناز نتوانستند پا به پای استاد جواب آوازها را بدهند... 

خب این انتقاداتی که دوستان مطرح کردند، اگر بی‌غرض باشد ما می‌پذیریم. حتی اگر با غرض هم انجام شود، ولی نقد باشد، ما می‌پذیریم. اما گاهی همه چیز را تخطئه می‌کنند و می‌گویند این گروه اصلاً به‌درد نمی‌خورد! در حالی‌که ما در این گروه بهترین نوازنگان جوان را جمع کرده‌ایم. گروه شهناز در گروه‌نوازی قوی‌ست و روز به روز هم بهتر می‌شود. قدرت اجرایی یک طرف، در این گروه همدلی وجود دارد و استاد هم بارها گفته‌اند اینکه در این گروه، بچه‌ها اینقدر با هم همدل هستند، بسیار برایشان خوشایند است. چون اعضای گروه واقعاً ارزش استاد و جایگاه خودشان را می‌دانند. احترام متقابل را همه نسبت به هم دارند و این چیزی‌ست که ما در گروه‌های موسیقی ایرانی، کمتر شاهدیم. من خودم زیاد دیدم؛ چهار نفر روی صحنه دارند اجرا می‌کنند، شنونده هم متوجه می‌شود که این‌ها رابطه‌شان با هم خوب نیست. در پشت صحنه هم هر کدام پشت سر آن یکی حرف می‌زند. البته نمی‌گویم همه‌ی گروه‌ها این‌طور هستند؛ سوء تفاهم پیش نیاید. از طرفی نمی‌خواهم بگویم فقط گروه شهناز این ویژگی‌های خوب را دارد؛ اما به‌هر صورت من به این ویژگی گروه شهناز افتخار می‌کنم. اینکه بچه‌ها همدیگر را دوست دارند. پشت صحنه و قبل از اجرا همه با هم هستیم. کوچک‌ترین بحث و مشکلی هم تا به‌حال پیش نیامده و وجود استاد و احترامی که بچه‌ها می‌گذارند و احترامی که ایشان نسبت به بچه‌ها دارند، این فضای صمیمانه، دوستانه و مثل یک خانواده بودنش خیلی در آینده می‌تواند مؤثر باشد. شهناز به‌عنوان یک گـروهْ، بسیار خوب و قوی‌ست. اما اگر انتقادها در مورد این است که جواب آواز‌ها در حد استاد شجریان نیست؛ خب بله، نیست. چطور می‌توانیم انتظار داشته باشیم همه مثل آقای لطفی، یا آقای مشکاتیان، یا آقای علیزاده و یا آقای موسوی جواب آواز بدهند؟ من از خودم هم انتظار ندارم که مثل آقای لطفی جواب آواز بدهم. چون من شاگرد آقای لطفی هستم و تا آن مراحلی که آقای لطفی گذرانده‌اند را طی کنم، سال‌ها طول می‌کشد. طبعاً اگر در آوازی که آقای شجریان با آقای لطفی می‌خوانند، برای مثال در «عشق‌ داند»، اگر من جواب آواز می‌دادم که آن کار در نمی‌آمد. من و امثال من هم ممکن است بتوانیم ده سال دیگر آن‌طور جواب بدهیم. نباید از نوازنده‌یی جوان که مثلاً ده سالی‌ست کمانچه می‌زند یا تار می‌زند، انتظار داشته باشیم مثل فلان استاد جواب بدهد. طبعاً نمی‌تواند. کمااینکه آقای موسوی که استاد هستند و در جواب آواز با آقای شجریان همگام‌اند، در آن دوره‌یی که شروع کردند به ساز زدن، اگر با استاد شجریان کار می‌کردند، کارشان مثل استاد کسایی نبود. هرگز نبود. این دور‌ه‌ها باید طی شود تا نوازنده به آن درجه برسد. آقای شجریان در آوازخوانی در سطحی‌ست که ممکن است از صد نوازنده، چهار نفر آنها بتوانند در سطح ایشان جواب بدهند. این انتقادات جوری‌ست که انگار مثلاً ده نفر می‌توانستند جواب آواز بدهند، ما آن‌ها را نیاورده‌ایم و ده نفر دیگر را آورده‌ایم که نتوانستند جواب بدهند! در حقیقت بچه‌ها در حد خودشان خوب جواب دادند؛ اما مگر این‌ها چقدر تجربه‌ی جواب آواز در سطح استاد شجریان را دارند؟ بچه‌ها در حال آموزش هستند و حتی قرار شده آقای شجریان در جلسه‌های تمرینی که داریم، برایشان کلاس جواب آواز بگذارند تا این را هم بتوانند فرا بگیرند. بچه‌ها در زمینه‌ی ساز تخصصی خودشان، در ردیف، تکنیک و قطعات ایرانی، قوی هستند. اکثراً تحصیل‌کرده‌ی دانشگاه هنر هستند و در حال حاضر هم در حال گذراندن دوره‌های فوق لیسانس هستند. در گروه‌های مختلف و با خواننده‌های مختلف ساز زده‌اند؛ اما جواب آواز آقای شجریان را دادن، کار هر کسی نیست. حتی اساتید قدیمی‌تر هم که با استاد کار می‌کردند، همه جواب آوازهای عالی نمی‌دادند و نمی‌توانیم بگوییم همه هم‌سنگ آقای شجریان بودند. این مهارتی‌ست که بنا بر تجربه و کار و گذشت زمان، اندک‌اندک کسب می‌شود. در نهایت بعضی‌ها به این مرحله می‌رسند و برخی هم نمی‌توانند برسند. نوازندگان درجه یکی هم داریم که نمی‌توانند جواب آواز بدهند.

البته آقای شجریان زمانی‌که در گروه شهناز می‌خوانند، خوشبختانه این‌قدر انعطاف دارند که قطعات گروهی در میان کار قرار می‌دهیم، ضربی یا تصنیف می‌گذاریم. همه‌ی این‌ها را ایشان هم دوست دارند و علاقه دارند که کار متنوع باشد. این‌طور نیست که در یک کار گروهی، انتظار داشته باشند که برای مثال، مثل عشق داند یک ساعت آواز بخوانند. ایشان هم خودشان می‌دانند و خیلی جمع‌وجور برنامه‌ریزی می‌کنند. این چند خط آوازی را هم که می‌خواهند بخوانند، باید بالاخره یک نوازنده جواب بدهد. بله، اگر نوازنده‌یی باشد که فقط جواب آواز‌ها را بدهد، فرض کنید آقای موسوی بیایند و فقط جواب آوازها را بدهند، ما هم خوشحال می‌شویم؛ ولی فراهم کردن چنین شرایطی هم سخت است و اگر استاد این امکان را به جوانی می‌دهند و با او کار می‌کنند، بهتر است کم‌لطفی نکنیم. تا به‌حال می‌گفتند چرا استاد با گروه نمی‌خوانند، یا چرا با جوان‌ها کار نمی‌کنند؟ حالا که دارند این کار را انجام می‌دهند، دائم ایرادهای دیگر می‌گیرند! البته این صحبت‌ها همیشه هست و من را هم ناراحت نمی‌کند. اگر انتقادها بجا باشد، می‌پذیریم.

ببینید آقای صفایی که نوازنده‌ی سنتور گروه هستند و خیلی هم مورد علاقه‌ی استاد هستند را ما نمی‌تونیم بگوییم که ایشان جواب آوازشان خوب نیست. در این کنسرت‌ها جواب آوازهای خوبی داده و به‌نظرم جواب آوازشان در سطحی هست که استاد در جمله‌ی بعدی باز یک مقدار قوی‌تر باشند و بتوانند از آن حس بگیرند. ـ یا بچه‌های دیگر که با سازهای دیگر جواب می‌دادند ـ فقط کمی کم‌تجربگی در نگه داشتن وزن و ریتم آواز استاد بود.

شما بهترین کار را هم که ارائه دهید، باز هم انتقاد هست. این انتقادها نباید روی انسان تأثیر منفی بگذارند؛ بلکه باید تأثیر مثبت داشته باشد. من تجربه‌یی دارم در سال‌هایی که در ایران نبودم. خیلی تلاش می‌کردم که کار موسیقی انجام بدهم. یعنی شبانه‌روزی فعالیت داشتم. اما خب، آنجا نوازنده‌ی حرفه‌ای کمتر بود. همواره مجبور بودیم با آماتورها کار کنیم. حتی گروه‌هایی که آنجا درست کردم بیشتر از افراد آماتور بودند که کار اصلی‌شان هم موسیقی نبود. چندتایی از کارها موفقیت داشت. در رادیوی آلمان یا فستیوال‌هایی که دعوت می‌شدیم، هر موقع که کار ما کمی اوج می‌گرفت یا از برنامه‌ها استقبال بیشتری می‌شد، انتقادها هم به نسبت شدیدتر می‌شدند. اوایل این خیلی من را اذیت می‌کرد. گاهی انگ سیاسی می‌زدند، گاهی علیه ما می‌نوشتند. اما بعدها که این نقدها را می‌خواندم، می‌گفتم که حتماً کارمان برد خوبی داشته که انتقاد می‌کنند و ایراد می‌گیرند. اگر کارمان بی‌سروصدا بود و کاری بود که توجهی را جلب نمی‌کرد، کسی هم کاری به ما نداشت. اصولاً زمانی‌که کاری جلوه می‌کند، انتقادها هم بیشتر می‌شود. البته نمی‌گویم که گروه شهناز خیلی عالی جلوه کرد؛ اما کارش خوب بود، جلوه داشت و تأثیرگذار بود و یک طیف عمومی از شنونده‌ها خوش‌شان آمد. بالاخره عده‌یی هم شروع می‌کنند به ایراد گرفتن و این ایراد گرفتن‌ها نه‌تنها من را ناراحت نمی‌کند؛ بلکه به خودم می‌گویم باز هم بیشتر کار کن، بهتر کار کن. هر چند در این صورت باز هم انتقادها بیشتر می‌شوند. ما انتقادهای واقعی را می‌پذیریم.

در مورد سازهایی که استاد شجریان طراحی کردند و ساختند و اینکه گویا در حال طراحی و ساخت سازهای دیگری هم هستند، توضیح می‌فرمایید؟ 

بله، استاد پی‌گیرانه دارند سازهای جدید طراحی می‌کنند. اولاً پشتکار و حوصله‌ی ایشان مثال‌زدنی‌ست. در شب‌هایی که گاهی پیش آقای ژاله می‌رفتیم و طرح‌ها را می‌بردیم، ما ساعت یک و دو خواب‌مان می‌گرفت و برمی‌گشتیم خانه. اما بعداً بچه‌ها می‌گفتند استاد تا ساعت چهار آنجا بودند. یعنی تا این اندازه به این‌کارها عشق دارند. البته عشق جدیدی هم نیست و سال‌هاست که این کار را انجام می‌دهند. الآن خب بچه‌ها هم بسیار علاقه‌مندند. استاد سازهای جدید را می‌آورند، بچه‌ها می زنند، در گروه می‌زنیم و این کنجکاوی و این تلاش‌ها بالاخره یک سری سازهایی را به مجموعه‌ی سازها اضافه خواهد کرد. ایشان بیشتر برای ارکستر فکر می‌کنند. دائم فکر می‌کنند که چه کاری می‌توانند انجام دهند تا صدادهی ارکستر ایرانی بهتر شود. کمااینکه خب ما در ارکسترهای دنیا هم می‌بینیم همه‌ی سازها که از ابتدا تا حالا شکل ثابتی را حفظ نکرده‌اند. برای مثال کلارینت قدیم را که نگاه می‌کنیم مثل دودوک یا بالابان و این‌هاست و کلیددار نبوده. یعنی دائم تکمیل شده و به وسعت صدایی سازها اضافه شده. استاد هم در همین زمینه کار می‌کنند. دنبال این هستند که در ارکستر ایرانی چه صداهایی کم است. به نظر من سازسازها و نوازندگان باید از این حرکت استقبال کنند و برای تکمیل طرح استاد، همراهی کنند.

من سال پیش رفته بودم به ارمنستان. آنجا یک کنسرت بود؛ گروه سازهای ملی ارمنستان. قانون جزو سازهای اصلی بود، دودوک بود، کمانچه بود، تار بود. دیدم دو تا عود هم هستند و یک عود خیلی بزرگ هم هست. وقتی آن عود بزرگ نواخته می‌شد، حجم ارکستر ناگهان زیاد می‌شد و زمانی که نمی‌زد، صدا خالی می‌شد، لاغر می‌‌شد. مثل ارکستر سازهای ایرانی. دیدم باس این عود چقدر تأثیر گذاشته در صدای ارکستر. پس آنها هم انجام دادند؛ کسی هم انتقادی نکرده و استفاده هم می‌شود. چه بسا بم‌تار که از کارهای وزیری در صفحه‌های قدیمی هست، استفاده شده و خیلی‌ها هم ممکن است به وزیری انتقاد کرده باشند در این مورد؛ ولی بم‌تار هم صدا و نقش خودش را دارد.

حالا همین ساز صراحی یک حال خوبی دارد. یک لطافت و یک ژوستی خوبی در ارکستر دارد. بعدها حتی می‌شود شش تا صراحی بنشینند در ارکستر با سازهای دیگری که استاد در حال ساخت‌شان هستند. یا همان بم‌ساز که در کار آینده‌ی گروه شهناز خواهید شنید که چقدر حجم ارکستر را بیشتر و زیباتر کرده. به‌هر حال ساختن و امتحان کردن و استفاده کردن که ضرر ندارد. استاد هم مداوم در حال تکمیل‌تر کردن سازها هستند. جالب اینجاست که از بچه‌های گروه می‌خواهند که سازهای جدید را بزنند و نظر بدهند. این نشان می‌دهد که ایشان دنبال این هستند که سازها دائم بهتر شوند. ما که از این همه اشتیاق ایشان به این کار، خیلی لذت می‌بریم.

استاد، همان‌طور که می‌دانید چند سال پیش استاد علیزاده هم سازی ساخته بودند به نام سلانه... 

توسط آقای افشاری و زیر نظر استاد علیزاده ساخته شده بود و ایشان ساز را معرفی کردند.

بله بله. آن ساز هم در ارکستر ایرانی قابل استفاده هست؟ 

آن ساز خیلی بم نیست. اما برای تک‌نوازی بسیار خوب است. البته در ارکستر هم باید امتحان شود تا تأثیرش مشخص شود. در ارکستر ایرانی، سازهای زهی با صداهای متنوع کم داریم و زهی باس هم اصلاً نداریم؛ به جز قیژک‌باس که استاد قنبری ساختند و خیلی هم به‌دردبخور است. اما از آن باس‌تر هم باز لازم است. ـ و یا صداهای خیلی زیر ـ در پشتِ‌خرک سنتور این امکان هست؛ اما نت‌ها محدودند.

استاد دارند یک سازی می‌سازند که فقط صداهای زیر را دارد، یعنی تاری که زیر‌خوان باشد. اگر تار این اکتاو‌های بالا را داشت، خیلی در ارکستر زیبا بود. صداهای خاص که بتوانند به ارکستر رنگ جدید بدهند.

سلانه برای تکنوازی خوب است؛ اما شاید صدای آن در ارکستر حل شود. معلوم نیست؛ باید امتحان بشود. شاید مثل نی یا تار در ارکستر شنیده نشود. باید جرئت کنیم و دائم امتحان کنیم. ببینیم صداها چگونه هستند. قطعاً همین جست‌‌و‌جوهاست که یک راه تازه و صداهای جدید را پیدا می‌کند.

در مورد کنسرت‌های آینده و برنامه‌های بعدی هم توضیحی می‌فرمایید؟ 

برنامه‌ی جدیدی در بیات اصفهان در دست داریم که خیلی زود در حال اتمام است. یک قطعه هم به نام «شکایت نی» به‌صورت بی‌کلام از استاد وزیری تنظیم کردیم. دو کار از استاد شجریان که کارهای بسیار زیبایی هستند. استاد به تازگی تصنیفی ساختند که خیلی حال و هوای تصنیف‌های قدیمی‌ مثل تصانیف شیدا را دارد. یک چهار‌مضراب هم از استاد شجریان داریم که بسیار خوب از آب درآمده. یک تصنیف هم از خود من هست که البته هنوز تکمیل نشده و یک ضربی هم در عشاق از خودم هست. بخش اصفهان تقریباً تکمیل شده است. برای بخش دوم هم از یکی از اساتید بزرگ خواسته‌ایم و ایشان هم این قول را به ما دادند که به ما اثر بدهند و ما منتظر ایشان هستیم. در واقع قسمت دوم، کارهای ایشان خواهد بود. امیدواریم خودشان هم حضور داشته باشند. زمان دقیق این کنسرت که از طرف شرکت دل‌آواز اعلام خواهد شد؛ اما احتمالاً اواخر بهار و اوایل پاییز آینده در تهران خواهد بود. البته برای شهرستان‌ها هم در حال برنامه‌ریزی هستیم.

لطفاً در پایان نظرتان را در مورد فعالیت‌های وب‌سایت شجریانی‌ها هم بفرمایید. 

البته من چندان از اینترنت استفاده نمی‌کنم. اما خوشحال شدم که چنین گروهی از بچه‌های جوان هستند و به این کار عشق دارند. آن شبی هم که شما قرار بود پیش استاد بیایید و آقای رفیعی گفتند که بچه‌های سایت دارند می‌آیند، بسیار خوشحال شدم و همین که این کار با عشق انجام می‌شود، ارزشمند است. اگر باز بچه‌های دیگر هم برای سایر اساتید این کار را انجام دهند و این‌قدر علاقه باشد که برای آنها یک سایت درست کنند و آثار را معرفی کنند، بالاخره برای مردم جالب است و در واقع شما یک پل ارتباطی می‌شوید. خاطرات را می‌نویسید. خبرها را منتشر می‌کنید... به نظر من خیلی کار با ارزشی‌ست و خوب است که به حواشی هم می‌پردازید و هر چه که به موسیقی ایرانی و استاد شجریان مرتبط می‌شود؛ و این‌که این‌طور وسیع کار می‌کنید، جای خوشحالی دارد.

استاد، پیشنهادی برای ادامه‌ی فعالیت شجریانی‌ها دارید؟ 

خب پیشنهادی که می‌توانم بدهم، به‌نظرم شما که مرکز توجه‌تان استاد شجریان است، می‌توانید در آینده طبق آمارهایی که تهیه می‌کنید، فهرست تمام موسیقی‌دان‌هایی را درست کنید که با استاد همکاری داشته‌اند و مصاحبه‌هایی با برخی از آنها داشته باشید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد